ساقی

نذر کردم گر ازین غم بدر آیم روزی تا در میکده شادان و غزل خوان بروم

ساقی

نذر کردم گر ازین غم بدر آیم روزی تا در میکده شادان و غزل خوان بروم

مجنون

       

روزی مجنون از سجاده شخصی عبور می کرد.

مرد نماز راشکست وگفت:مردک! درحال رازو نیاز باخدا بودم تو چگونه این رشته را بریدی؟

مجنون لبخندی زد و گفت:عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم و تو عاشق خدایی و مرا دیدی!


www.meikadeh-saghi.blogfa.com

!!!

زندگی ارزش دویدن دارد ...حتی باکفش های پاره

.

.

.

.

.

www.meikadeh-saghi.blogfa.com