-
مجنون
یکشنبه 22 آبانماه سال 1390 23:53
روزی مجنون از سجاده شخصی عبور می کرد. مرد نماز راشکست وگفت:مردک! درحال رازو نیاز باخدا بودم تو چگونه این رشته را بریدی؟ مجنون لبخندی زد و گفت:عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم و تو عاشق خدایی و مرا دیدی! www.meikadeh-saghi.blogfa.com
-
!!!
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 00:16
زندگی ارزش دویدن دارد ...حتی باکفش های پاره . . . . . www.meikadeh-saghi.blogfa.com
-
سلام
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 16:11
my home
-
اسباب کشی
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 15:24
*این خونه به آدرس زیر منتقل شد * . . . new home
-
آینه
جمعه 7 آبانماه سال 1389 15:16
می بینم صورتمو تو آینه با لبی خسته می پرسم ازخودم این غریبه کیه از من چی می خواد اون به من یا من به اون خیره شدم باورم نمیشه هرچی می بینم چشامو یه لحظه رو هم می ذارم بخودم می گم که این صورتکه می تونم از صورتم ورش دارم می کشم دستمو روی صورتم هرچی باید بدونم دستم می گه منو توی آینه نشون می ده می گه این تویی نه هیچ کس...
-
راز زندگی
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 14:50
غنچه ای با دل گرفته گفت: "زندگی ،لب زخنده بستن است گوشه ای درون خود نشستن است." گل به خنده گفت: "زندگی ،شکفتن است با زبان سبز راز گفتن است." گفتگوی غنچه وگل ازدرون باغچه باز هم به گوش می رسد تو چه فکر میکنی؟ راستی کدام یک درست گفته اند؟ من که فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است هر چه باشد او...
-
سوژه!!!
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 16:11
لب رود پای یک بید کهن داشتم ازایثار ازصداقت،ازعشق می نوشتم شعری "که چه زیباست که انسان باشیم،درد یکدیگر بدانیم وبه یاری ضعیفان برویم" وازاین گونه سخن های لطیف. مرد کوری آمد با عصایی در دست از کنارم ردشد دوقدم بالاتر ناگه افتاد به آب جایتان خالی بود بی عصا،بی عینک مرد بیچاره به فریاد بلند داد می زد که کمک من...
-
آسمان گفت که من آبی ام عشق می ورزم که استقلالی ام !
شنبه 24 مهرماه سال 1389 15:51
می خوام دنیا نباشه اگه اس اس نباشه می خوام فوتبال نباشه اگه اس اس نباشه می خوام این لیگ نباشه اگه اس اس نباشه نباشه هر کی می خواد تیم اس اس نباشه
-
گناه دریا
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 15:35
چه صدف ها که به دریای وجود سینه هاشان زگهر خالی بود ننگ نشناخته ازبی هنری شرم ناکرده ازاین بی گهری سوی هردرگهشان روی نیاز همه جاسینه گشایند به ناز زندگی –دشمن دیرینه من- چنگ انداخته درسینه من روزوشب دارد بامن سرجنگ هرنفس ازصدف سینه ی تنگ دامن افشان گهرآورده به چنگ گوهر وان گهرها ... همه کوبیده به سنگ فریدون مشیری
-
حقیقت ودروغ
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 23:24
روزی دروغ به حقیقت گفت :میل داری با هم به دریا برویم وشنا کنیم؟ حقیقت پذیرفت وفریب خورد . . . آن دو باهم به کنار ساحل رفتند،وقتی به ساحل رسیدند،حقیقت،لباس هایش رادرآورد وتنی به آب زد. دروغ حیله کرد ولباس های اوراپوشید ورفت. از آن روزهمیشه حقیقت،عریان وزشت است،اما دروغ درلباس حقیقت باظاهری آراسته نمایان می شود.
-
ماه شب چهارده
شنبه 17 مهرماه سال 1389 15:52
خداوند لبخندی زد ودختر آفریده شد لبخند زیبای خداوند ، روزت مبارک
-
کجایند مردان بی ادعا
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 16:21
دلم گرفته شهیدان مرا ،مرا ببرید مرا زغربت این خاک تا خدا ببرید مرا که خسته ترینم کسی نمی خواهد کرم نموده دلم را مگرشما ببرید
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 00:24
سبزترین فصل سال زجاده های خطربوی یال می آید کسی ازآنسوی مرزمحال می آید صدای کیست؟خدایا درست می شنوم ؟ دوباره بوی صدای بلال می آید زبس فرشته به تشییع لاله آمد ورفت صدای مبهم برخورد بال می آید مپرس ازدل خود لاله ها چرارفتند که بوی کافری ازاین سوال می آید بیاوراست بگوچیست مذهبت ای عشق که خون لاله به چشمت حلال می آید به...
-
آخرین جرعه این جام
یکشنبه 3 مردادماه سال 1389 16:30
همه می پرسند: چیست درزمزمه مبهم آب؟ چیست درهمهمه دل کش برگ؟ چیست دربازی آن ابر سفید، روی این آبی آرام بلند، که تورا می برداین گونه به ژرفای خیال؟ چیست درخلوت خاموش کبوترها؟ چیست درکوشش بی حاصل موج؟ چیست درخنده ی جام؟ که توچندین ساعت مات ومبهوت به آن می نگری؟ نه به ابر، نه به آب، نه به برگ، نه به این آبی آرام بلند، نه...
-
سلام بربهار
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 14:37
وبرآنان که در پنهان خود نیلوفری برای شکفتن دارند وزمزمه ای برای سرودن ونیازی برای راز گفتن ونیک می دانند بهار آمدنی است،حتی اگردرتنهایی یک پاییزافسرده ناامید ازیافتن استدلالی برای آمدنش به بن بست رسیده باشیم، اوبدون دعوت می آید، تابهاربودنش راثابت کند که ازبهارجزمهربانی بادشت انتظاری نیست. که بهاربرای باریدن در...
-
ماه سرور
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 00:43
حسین سلطان عشق، عباس ساقی عشق، زینب شاهد عشق و سجاد راوی عشق. کاروان عشق در راه است و خود "عشق" نیمه شعبان خواهد آمد... اعیاد شعبانیه مبارک
-
داستانک
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 15:39
آرزو بچه که بودم گفتم جهان راتغییرخواهم داد. بزرگترکه شدم،گفتم جهان خیلی بزرگ است کشورم راتغییر خواهم داد.به سن جوانی که رسیدم،گفتم کشورم خیلی بزرگ است،محله ام راتغییر دهم.به سن میانسالی که رسیدم گفتم خانواده ام راتغییردهم وآخرهمه گفتم خودم راتغییرخواهم داد. حالاکه دیدم عمرم روبه پایان است فهمیده ام اگر ازخودم شروع...
-
روزپدر
جمعه 4 تیرماه سال 1389 18:09
پیامبر اکرم (ص): اگرتمام درختان قلم وتمام دریا ها مرکب وتمام جنیان حساب گروتمام انسان ها نویسنده شوند نمی توانند فضائل علی بن ابیطالب را به حساب آورند. پدرم راه تمام زندگیست ، پدرم دلخوشی همیشگیست . روزت مبارک باباجون
-
خدایا چرا من؟
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 17:06
روزی یک قهرمان مشهورتنیس به خاطرخون آلوده ای که درجریان یک عمل جراحی دریافت کرد به بیماری ایدز مبتلا شد ودربسترمرگ افتاد.اوازسراسردنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت می کرد.یکی ازطرفدارانش نوشته بود:چراخدا تورا برای چنین بیماری دردناکی انتخاب کرد؟ او درپاسخش نوشت :دردنیا 50میلیون کودک بازی تنیس را آغاز میکنند.5 میلیون...
-
گفت وگو باخدا
جمعه 28 خردادماه سال 1389 14:39
گفتم: چقدراحساس تنهایی می کنم ...! گفت:من که نزدیکم(بقره-186) گفتم :توهمیشه نزدیکی ،من دورم...کاش می شد به تونزدیک شوم... گفت:هرصبح وعصرپروردگارت راپیش خودت،باخوف وتضرع وبا صدای آهسته یادکن (اعراف-205) گفتم: این هم توفیق می خواهد! گفت: دوست ندارید خداشما راببخشد؟!(نور-22) گفتم: معلوم است که دوست دارم مراببخشی...! گفت:...
-
همراه
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1389 12:19
من در یک راه تاریک قدم برمی داشتم.نه راه رامی دیدم ونه طلب چراغ می کردم. نمی دانستم که علت تاریکی،نبود نوراست وهیچگاه نور رابه یاد نمی آوردم آن را ازدست داده بودم. تنهای تنها بودم.هیچ همراه وحتی یاری نداشتم وصدای پای هیچ همراهی رانمی شنیدم وتابلویی رانمی دیدم.همه چیزهیچ وپوچ بود.درتاریکی می خوابیدم وهیچ وقت به فکردیدن...
-
ازکنارخودتان عبور نکنید
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 20:32
بی سوادان آینده آن هایی نیستندکه نمی توانند بخوانندوبنویسند،بلکه آن هایی هستندکه نمی توانندیاد بگیرند...............آلوین تافلر بزرگترین لطمه ی حیات،مرگ نیست،بزرگترین لطمه ی آن چیزی است که درعین حیات در درون مابمیرد..................نورمن کوزینس فاصله ای که بین خودوخدا داریدهمان فاصله است که شماباخود دارید....
-
خاصیت مداد
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 13:00
پیرمردی در حال نوشتن نامه ای بود که نوه اش پرسید: پدر بزرگ، درباره چه مینویسید؟ درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می نویسم. میخواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی. پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید: اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام! پدر بزرگ گفت: بستگی...
-
بی گناه
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 11:44
یکی از فلاسفه ی یونان به مرگ محکوم شده بود و خویشاوندی می گریست. فیلسوف پرسید: چرا گریه می کنی؟ گفت : چون تورا بی گناه می کشند. گفت : دوست داشتی گناهکارم بکشند؟ این چه گریه ای است، که برای من افتخار بزرگی است، که بی گناه کشته می شوم و اگر جز این بود و گناهکار کشته می شدم، که باید کشته می شدم! این برای من امتیاز بزرگی...
-
به شوق آمدنت...
پنجشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1389 23:53
ای ناگهان ترازهمه اتفاق ها! پایان خوب قصه تلخ فراق ها! یک جا به شوق آمدنت بازمی شوند درهای نیمه بازتمام اتاق ها یک لحظه بی حمایت توازستون عشق! سر بازمی کنند ترک های طاق ها بی دستگیری ات به کجا راه می برم؟ دراین مسیرپرشده از باتلاق ها بازآبهارمن!که به نوبت نشسته اند درانتظاربرگ درختان،اجاق ها ای وارث شکوه اساطیر!جلوه...
-
امتحان...
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 22:53
فصل امتحان داره می رسه برای همه ازجمله خودم ارزوی موفقیت می کنم
-
حافظ
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 19:08
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم _____ راحت جان طلبم وز پی جانان بروم چون صبا با تن بیمار و دل بیطاقت _____ به هواداری آن سرو خرامان بروم گرچه دانم که به جائی نبرد راه غریب ___ من به بوی سر آن زلف پریشان بروم به هواداری او ذره صفت رقصکنان ____ تا لب چشمهء خورشید درخشان بروم در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت...