ساقی

نذر کردم گر ازین غم بدر آیم روزی تا در میکده شادان و غزل خوان بروم

ساقی

نذر کردم گر ازین غم بدر آیم روزی تا در میکده شادان و غزل خوان بروم

گفت وگو باخدا

 

گفتم: چقدراحساس تنهایی می کنم ...!

گفت:من که نزدیکم(بقره-186)

گفتم :توهمیشه نزدیکی ،من دورم...کاش می شد به تونزدیک شوم...

گفت:هرصبح وعصرپروردگارت راپیش خودت،باخوف وتضرع وبا صدای آهسته یادکن (اعراف-205)

گفتم: این هم توفیق می خواهد!

گفت: دوست ندارید خداشما راببخشد؟!(نور-22)

گفتم: معلوم است که دوست دارم مراببخشی...!

گفت: پس ازخدابخواهید شما راببخشد وبعد توبه کنید(هود-90)

گفتم: بااین همه گناه، آخرچکار می توانم بکنم؟

گفت: مگرنمی دانید خداست که توبه راازبندگانش قبول می کند؟!( توبه-104)

گفتم: دیگرروی توبه ندارم...

گفت: خداعزیزودانا است، اوآمرزنده گناه است وپذیرنده توبه(غافر-32)

گفتم: بااین همه گناه برای کدام گناه توبه کنم ؟

گفت: خداهمه ی گناه هارا می بخشد( زمر-53)

گفتم: یعنی باز بیایم؟ بازمن رامی بخشی؟

گفت: به جزخدا کیست که گناهان راببخشد؟( آل عمران-135)

گفتم: نمی دانم چراهمیشه درمقابل این کلام کم می آورم! آتشم می زند، ذوبم می کند ،عاشق میشوم!... توبه می کنم

گفت: خداهم توبه کنندگان وهم آن هایی که پاک هستند رادوست دارد( بقره-222)

ناخواسته گفتم: الهی وربی من لی غیرک

گفت: خدا برای بنده اش کافی نیست؟(زمر-36)

 گفتم: دربرابراین همه مهربانیت چه کارمی توانم بکنم؟  

  

گفت: ای مومنین خدا رازیاد یاد کنید وصبح وشب تسبیحش کنید اوکسی هست که خودو فرشته هایش برشما درود ورحمت می فرستند تاشما را ازتاریکی هابه سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مومنین مهربان است.(احزاب-41-43)

همراه

من در یک راه تاریک قدم برمی داشتم.نه راه رامی دیدم ونه طلب چراغ می کردم. نمی دانستم که علت تاریکی،نبود نوراست وهیچگاه نور رابه یاد نمی آوردم آن را ازدست داده بودم. تنهای تنها بودم.هیچ همراه وحتی یاری نداشتم وصدای پای هیچ همراهی رانمی شنیدم وتابلویی رانمی دیدم.همه چیزهیچ وپوچ بود.درتاریکی می خوابیدم وهیچ وقت به فکردیدن چیزی نمی افتادم.دیدن فقط درخواب معنا داشت.  

 

 

خواب دیدم درجاده ای تاریک چراغی به دست دارم وحرکت میکنم وهمراهی دارم که در همه حال کمکم میکند اوتنها همراه من بود.به فکرفرورفتم چراوقتی بیدارمی شدم همه جا تاریک بود؟

شب وروزازپس هم می گذشت ومن هم چنان درطلب دیدن می ماندم.نمی دانستم ازچه کسی بخواهم.هربارکه فکرمی کردم گذشته ام رابیاد می آوردم.من آفریده ی خالقی بودم که مرادر راهی روشن قرارداده بود وهمراهی برای من فرستاده بودتا مراکمک کند.آن همراه نه میتواند به جای من ببیند و نه بشنود ونه حس کند،بلکه می تواند با حرف هایش گوشم راشنوا،چشمانم رابینا وحواسم رابه کاراندازد.گوشی که پرازحرف های دنیایی شده وچشمی که فقط دنیا رامی بیند.

الهی!

کسی که خواب است حتی اگرچشمانش راباز کنی نمی بیند. کاری کن خودمان چشمانمان را به روی جهان بازکرده وبه همراه همراهمان درآسمان های سعادت پرواز کنیم. 

ازکنارخودتان عبور نکنید

بی سوادان آینده آن هایی نیستندکه نمی توانند بخوانندوبنویسند،بلکه آن هایی هستندکه  نمی توانندیاد بگیرند...............آلوین تافلر 

 

بزرگترین لطمه ی حیات،مرگ نیست،بزرگترین لطمه ی آن چیزی است که درعین حیات در درون مابمیرد..................نورمن کوزینس  

فاصله ای که بین خودوخدا داریدهمان فاصله است که شماباخود دارید.

...ساتیاسایی بابا 

 

انسان مجموعه ای ازآنچه دارد نیست،بلکه مجموعه ست ازآنچه هنوزندارد،اما می تواند داشته باشد......سارتر  

هرکس که دیگران رابشناسد«عاقل»وهرکه خودرابشناسد«عارف»است. ............ لایوتسه  

 

هرگزاحساس ضعف وناتوانی نکرده ام،جزدر مقابل کسی که ازمن پرسیده است: توکیستی؟»..........................جبران خلیل جبران  

اشخاس برای دیدن شگفتی ها تن به سفرمی دهند:ازبلندی های کوه ها،ازامواج عظیم دریاها، درامتدادطولانی رودخانه ها، دردل وسیع اقیانوس ها، درحرکت دورانی ستاره هاو...اماازکنارخود بی توجه عبورمیکنند........سن آگوستین  

 

آثارهنری به دودلیل ارزشمندند:اول اینکه توسط استادان به وجودآمده اند ودوم اینکه تعدادشان کم است.شماگنج پرارزشی هستید زیراتوسط بزرگترین استادخلق شده اید وفقط یکی هستید................................آگ ماندینو

خاصیت مداد


پیرمردی در حال نوشتن نامه ای بود که نوه اش پرسید: پدر بزرگ، درباره چه می‌نویسید؟ درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می نویسم. می‌خواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی. پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید: اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام! پدر بزرگ گفت: بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی، در این مداد پنج خاصیت هست که اگر به دستشان بیاوری، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش میرسی . . .

خاصیت اول: می‌توانی کارهای بزرگ کنی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند. اسم این دست خداست، او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.

 

 

خاصیت دوم: باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی. این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تیز تر می شود (و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر) پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.

 

  

خاصیت سوم: مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه، از پاک کن استفاده کنیم. بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست، در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری، مهم است.

 

  

خاصیت چهارم: چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست، ذغالی اهمیت دارد که داخل چوب است. پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است.

 

 

و خاصیت پنجم: مداد همیشه اثری از خود به جا می گذارد. پس بدان هر کار در زندگی ات می کنی، ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کار می کنی، هشیار باشی و بدانی چه می کنی.

 

  

خاصیت ششم را من از خودم می گویم: مداد را عمری به اندازه قد اوست پس فرصت را غنیمت دان و تا به انتها نتراشیده شده ای از ذره ذره ذغال وجودت آثار پر رنگ بگذار چه بسا که در اثر تراشیده شدن های بسیار شکسته شده و قادر به تراش دادن نشوی و زود رهسپار شوی.


بی گناه

یکی از فلاسفه ی یونان به مرگ محکوم شده بود و خویشاوندی می گریست.
فیلسوف پرسید: چرا گریه می کنی؟
گفت : چون تورا بی گناه می کشند.
گفت : دوست داشتی گناهکارم بکشند؟ این چه گریه ای است، که برای من افتخار بزرگی است، که بی گناه کشته می شوم و اگر جز این بود و گناهکار کشته می شدم، که باید کشته می شدم!
این برای من امتیاز بزرگی است که دشمنم، دشمنی معصوم کش و بی گناه کش و ستمکار است. اگر دشمنم عادل و منطقی می بود و بر اساس حکم و حق و قضاوتی محکومم می کرد که برایم هیچ نمی ماند.
دکتر شریعتی تاریخ ادیان ج 2 ص 5